پیدا و پنهان دلت را رو کن

با دل خودت غریبگى کردن، رسم و مرام جوانمردى نیست...

تو مى مانى و  یک دل و هزاران دلبر...


هرکدام گوشه اى از این موهبت الهى را غرق کرده اند و به خیال خود صاحب اختیار آن شده اند...


شاید هم تقصیر همین دل و سر به هوایى و  بازیگوشى آن است که هر آشنا و غریبه اى به خود جرأت داخل شدن به این حریم آسمانى را مى دهد...

دلت آرام و سر به ریز  که باشد، متهم مى شود به گوشه نشینى و تکبر و غرور...

بازیگوش و سر به هوا هم باشد، مى گویند آمار ورود و خروج به دلش را هم ندارد... چه وضع نابه سامانى...


حرف و نقل دیگران برایت مهم نباشد، خودت مى مانى و صاحب اختیارى دلت... ولى گاهى هم شاید همین حرف و حدیث ها عدو شوند براى خیر رساندن و آگاه کردنت از حرف هاى بى حساب و کتاب...

که اگر کمى حواست جمع باشد، به روى همه این فکر و حرف ها خط بطلان مى کشى و اجازه سرک کشیدن را از آنها سلب مىکنى....


صاحب اختیار دلى هستى که مأمن خوبى ها و پاکى هاست... نگذار بى بهانه، بهانه اى شود براى نقل مجلس دیگران شدن...

خودت هوایش را داشته باش تا هواییش نکنند...