شاید هیچ کدام از شهید و شهادت و جنگ خاطره خوبی نداشته باشیم و با شنیدن اسم جنگ و جبهه به یاد خون و خونریزی بیفتیم. شاید دوست نداشته باشیم با این واژه ها سر و کار داشته باشیم یا به یادشان بیفتیم.
جنگ 8 ساله این سرزمین، خاطرات تلخ و شیرین زیادی داشت که شاید در نگاه اول تلخی هایش بیش از شیرینی هایش باشد. تلخی از دست دادن بهترین جوانان این مرز و بوم و جای خالی رهبر و امامشان. رهبری که با فرمانش همه به جبهه ها ریختند و گفتند ما فدائیان رهبریم. تا جان داریم نمی گذاریم خمینی تنها بماند و این کشور و ملتش غارت شوند.
جوانانی که از همه خوشی ها و امکاناتشان گذشتند و از راحتی و آرامش خود چشم پوشیدند و رفتن به سوی آرامش واقعی و ابدی را ترجیح دادند. خیلی ها می گویند مگر مجبورشان کردند بروند که انقدر یاد آن روزها و این جوانان را می کنید؟ مگر با زور و اجبار اسلحه راهی جبهه شدند که انقدر مقامشان را بالا می برید و اینقدر تعریف و تمجید و سهمیه و ... .
خودشان هم ته دلشان غربت این شهدا و خانواده هایشان را قبول دارند و میدانند حرف هایی که میزنند حق نیست و اگر همین جوان ها نبودند الان ما هم اینجا نبودیم و معلوم نبود این سرزمین و مردمش الان چه حال و روزی داشتند.
شیرینی این رفتن و پر کشیدن را ما نمی توانیم بفهمیم بلکه فقط مختص خودشان است و خدایشان. ما فقط می دانیم که بهترین راه رفتن را انتخاب کردند و این چند روزه دنیا را با آرامش واقعی عوض نکردند و دل نبستند به این خوشی های زودگذر.
همه ما تا اخر عمر و تا زمان ظهور صاحبمان، به تک تک این عزیزان و شهدا و جانبازان و آزادگان مدیونیم. تک تک این قطره های خونی که ریخته شده، ما را تا قیامت مدیون خود کرده اند پس کمی بیشتر حواسمان به این خون های ریخته شده و جان های فدا شده باشد که اگر در وهله قیامت کارمان گیر کرد و شفاعت خواستیم، روی از ما نگیرند و شفیع ما پیش مولایمان حسین باشند.
به امید روز و روزگاری که حرمت شهید و شهادت بیش از این حفظ شود و عکس شهدا را که می بینیم، عکس آنها عمل نکنیم...
فقط امیدوارم من بنده کوچک و گنهکار خدا شرمنده این عزیزان درگاهش نباشم...