زشتى و زیبایى تناقضى است که خیلى وقت ها کنار هم قرار مى گیرند و بیننده را متحیر مى کنند. شاید در نگاه اول قرار گرفتن این دو در کنار هم غیرقابل باور یا غیرمقعول باشد ولى آنچه که مسلم است این است که این حقیقت وجود دارد. 

در وجود ما آدم هاى رنگارنگ این دنیاى هزار رنگ، این تناقض ها بیداد مى کند و گاهى نمى دانى خوبى آنها را باور کنى یا بدى شان را...

نمیدانى واقعا فطرتشان پاک است و خود را بد نشان مى دهند یا در ذات خود بد بوده اند...

طاووس مثل خوبى براى این تناقض و با هم بودن زشتى و زیبایى است. براى فخرفروشى و اینکه زیباییش را به رخ دیگران بکشد، پرهایش را باز مى کند ولى همان لحظه خداى خالق این همه رنگ و زیبایى، دمش را مى چیند و پاهاى زشتش را نمایان مى کند تا به او بفهماند هیچ چیز و هیچ کس جز خودش کمال زیبایی و جمال نیست و کنار هم زیبایى، زشتى نیز هست...

اى کاش که مثل ما انسان هاى امروزى شبیه این طاووس هاى خودخواه و مغرور نباشد و فقط زیبایى هاى خود را نبینیم و کمى هم به فکر اصلاح زشتى ها و بدى هاى خود باشیم.