بوی بهار و تازگی و طراوت و سرزندگی همه تار و پود این آب و خاک را معطر کرده و از همه جا نغمه رسیدن بهار به گوش می رسد. انگار همین دیروز بود که در تکاپوی رسیدن به بهار 1393 بودیم و همه تلاش خود را می کردیم برای ساختن نوروزی زیبا و به یاد ماندنی...
به همین زودی بهار 1394 نیز از راه رسید و سال دیگری از بهار زندگی ما گذشت...
برنده زندگی بوده ایم اگر بهار عمرمان را تا آخر سال، بهار نگاه داشته باشیم و گرد پیری زمستان بر آن اثر نکرده باشد... اگر سبزی و طراوت بهارمان را در این سفیدی و سرمای زمستان حفظ کرده باشیم...
زمستان دیگری را نیز پشت سر گذاشتی و در آستانه رسیدن به بهار بعدی زندگیت هستی. شکوفه های بهاری را تحسین می کنی و شوق لمس آنها بی قرارت می کند...
امسال بهترین بهار زندگیت را بساز و دیگران را مشتاق کن برای لمس شکوفه های بهاری دلت... بگذار سرزندگی و نشاط دلت تا آخرین لحظه های نفس نفس زدن زمستان نیز در رقابت با زمستان پیروز و سربلند باشد و تا اخرین نفس سبزی و زیباییش را از دست ندهد...
بهار دلت سرزنده و شاداب و سرشار از بوی ناب زندگی...
قسم به عصر، انسان همه در خسران و زیان است مگر آنان که ایمان آورده اند و نیکوکار شدند و به درستی و راستی و پایداری در دین یکدیگر را سفارش کردند.
به نام خداوند یکتا و یگانه، یگانه پاسدار حرمت خون شهیدان، شهادت میدهم که غیر از او خدایی نیست و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست به سوی انسان و علی وزیر و وصی و جانشین پیامبر اکرم است.
پروردگارا شکر تو را که لیاقت دادی به جبهه بیایم و باز تو را شکر که توفیق جهاد فی سبیل الله عطا کردی و باز هم تو را شکر که دعای این بنده حقیر و ذلیل را مستجاب کردی و لیاقت کشته شدن در راهت که مخصوص اولیاء خودت است نصیبم کردی.
با درود و سلام بر پدر و مادر مهربانم. پدر و مادرم این علاقه خودم بود که در راه اسلام و قرآن فدا شوم و خدا به لحظات عمر امام عزیزمان بیفزاید انشاالله... پس برایم گریه نکنید . برای مظلومیت امام حسین و 72 یار و یاورش و تنهایی امام عزیزمان خمینی بت شکن گریه کنید.
مرا حلال کنید که هیچ نتوانستم برای ذره ای هم که شده زحمات شما را جبران کنم. برایم دعا کنید خدا گناهانم را بیامرزد و جزء شهدا و صالحان درگاهش قرارم دهد که اگر چنین شد، شفیع شما می شوم.
شاید هیچ کدام از شهید و شهادت و جنگ خاطره خوبی نداشته باشیم و با شنیدن اسم جنگ و جبهه به یاد خون و خونریزی بیفتیم. شاید دوست نداشته باشیم با این واژه ها سر و کار داشته باشیم یا به یادشان بیفتیم.
جنگ 8 ساله این سرزمین، خاطرات تلخ و شیرین زیادی داشت که شاید در نگاه اول تلخی هایش بیش از شیرینی هایش باشد. تلخی از دست دادن بهترین جوانان این مرز و بوم و جای خالی رهبر و امامشان. رهبری که با فرمانش همه به جبهه ها ریختند و گفتند ما فدائیان رهبریم. تا جان داریم نمی گذاریم خمینی تنها بماند و این کشور و ملتش غارت شوند.