اگر همه ای کاش ها را قاب بگیری و گوشه گوشه دیوار دلت جای دهی، باز هم جای خالی ای کاش دیگری را حس میکنی و این ماجرا تا آخر اسیرت میکند....
ای کاش سبز شود یا نشود، سودش برای تو چیست؟؟
توئی که دل داده ای به همه این ای کاش های پوچ و بى انتها؛ به انتظار کدامین معجزه عیسی گونه نشسته ای؟
منتظری که خدایت عیسی شود و این ای کاش های مرده و بی جان روحت را شفا دهد؟؟
توئی که حسرت جان گرفتن این جسدهای بی روح امانت را بریده؛ تا به کدامین ناکجاآباد تباهی و ویرانی میخواهی سر بر دامنشان بگذاری و کاسه چه کنم بر دست، منتظر تلاش دیگری برای آباد کردن این ویرانی باشی...
دست بجنبان و تکانی بده به این قاب های غبارگرفته وجودت...
تو یک قدم بردار، خدایت ده ها قدم جلوتر به استقبالت می آید...
یا علی بگو و خط بطلان بکش بر روی همه این بی خیالی ها و ترس ها...